بر احبّای حقّ القا کن که در کلمات احدی به ديده اعتراض ملاحظه منمائيد، بلکه به ديده شفقت و مرحمت مشاهده کنيد، مگر آن نفوسيکه اليوم در ردّ اللّه الواح ناريّه نوشته. بر جميع نفوس حتم است که بر ردّ مَن ردّ علی اللّه آنچه قادر باشند بنويسند… چه که اليوم نصرت حقّ به ذکر و بيان است نه به سيف و امثال آن… اگر نفسی در ردّ مَن ردّ علی اللّه کلمه‌ای مرقوم دارد، مقامی به او عنايت شود که جميع اهل ملأ اعلی حسرت آن مقام برند و جميع اقلام ممکنات از ذکر آن مقام عاجز… چه که هر نفسی اليوم بر اين امر اقدس ارفع امنع مستقيم شود، مقابل است با کلّ من فی السّموات و الارض. (1)

 


 

اليوم دو امر، محبوب و مطلوب است : يکی حکمت و بيان. و ثانی الاستقامة عَلیٰ اَمْر ربّکُمُ الرّحمن. هر نفسی به اين دو امر فائز شد عند اللّه از اهل مدينه بقا محسوب و مذکور. چه که به اين دو امر، امر الهی مابين عباد ثابت شده و خواهد شد. چه اگر حکمت و بيان نباشد، کلّ مبتلا خواهند شد. در اينصورت نفسی باقی نه تا ناس را به شريعه احديّه هدايت نمايد. و اگر استقامت نباشد، نَفَس ذاکر مؤثّر نخواهد بود. (2)

 


 

ای دوستان حقّ ، مقصود از حَمْل اين رزايای متواتره و بلايای متتابعه آنکه نفوس موقنه باللّه با کمال اتّحاد با يکديگر سلوک نمايند به شأنيکه اختلاف و اثنينيّت و غيريّت از مابين محو شود… انسان بصير در هيچ امری از امور، نقصی بر او وارد نه. آنچه وارد شود دليل است بر عظمت شأن و پاکی فطرت او. مثلاً اگر نفسی للّه خاضع شود از برای دوستان الهی، اين خضوع فی الحقيقه به حقّ راجع است، چه که ناظر به ايمان او است باللّه. در اينصورت اگر نفس مقابل به مثل او حرکت ننمايد و يا استکبار از او ظاهر شود، شخص بصير به علوّ عمل خود و جزای آن رسيده و مي رسد و ضرّ عمل نفْس مقابل به خود او راجع است. و همچنين اگر نفْسی بر نفْسی استکبار نمايد، آن استکبار به حقّ راجع است. (3)

 


 

رنج را در راه حضرت يزدان راحت دان. هر دردی در راه او درمانيست بزرگ. و هر تلخی، شيرين و هر پَستی، بلند. اگر مردمان بيابند و بدانند، جانْ رايگان در راه اين رنج دهند. اين رنج، مفتاح گنج است. اگر در ظاهر منکر است، در باطن پسنديده بوده و هست. (4)

 


 

ای بندگان، تن، بی روان مرده است و دل، بی‌ياد يزدان پژمرده. پس به ياد دوست بياميزيد و از دشمن بپرهيزيد. دشمن شما چيزهای شما است که به خواهش خود آنرا يافته‌ايد و نگاه داشته‌ايد و جان را به آن آلوده‌ايد. جان برای يادِ جانان است، آنرا پاکيزه داريد. زبان برای گواهی يزدان است، آن را به ياد گمراهان ميالائيد. (5)

 


 

يزدان پاک می‌فرمايد: آنچه در اين روز پيروز، شما را از آلايش پاک نمايد و به آسايش رساند، همان راه، راهِ من است. پاکی از آلايش، پاکی از چيزهائی است که زيان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد. و آن پسنديدن گفتار و کردار خود است اگر چه نيک باشد. و آسايش هنگامی دست دهد که هر کس خود را نيک خواه همه روی زمين نمايد. (6)

 


 

دوست يکتا می‌فرمايد: راهِ آزادی باز شده بشتابيد و چشمه دانائی جوشيده از او بياشاميد. بگو ای دوستان، سراپرده يگانگی بلند شد، به چشم بيگانگان يکديگر را نبينيد. همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار. به راستی می‌گويم هر آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بيفزايد، پسنديده آفريننده بوده و هست. بگو ای مردمان در سايه داد و راستی راه رويد و در سراپرده يکتائی درآئيد. (7)

 


 

در خاتم انبياء روح ماسواه فداه، تفکّر نمائيد. چون آن نيّر حقيقی به اراده الهی از افق حجاز اشراق نمود، احزاب اعراض نمودند و بر سفک دم اطهرش قيام کردند. وارد شد بر آن حضرت آنچه که عيون ملأ اعلی گريست و افئده مخلصين و مقرّبين محترق گشت. بايد در سبب و علّت اعتراض تفکّر نمود… شکّی نبوده و نيست که اگر مظاهر اوامر الهی و مصادر احکام ربّانی موافق و مطابق آنچه در دست قومست از اشارات ظهور و اخبار و نصوص ظاهر می‌گشتند، احدی اعراض نمی‌نمود، بلکه کلّ فائز می‌شدند به آنچه که از برای او از عدم بوجود آمده‌اند و از نيستی بحت بات به طراز هستی مزيّن گشته‌اند. (8)

 


 

چون ابواب عرفان و وصول به آن ذات قِدم مسدود و ممنوع شد، محض جود و فضل در هر عهد و عصر، آفتاب عنايت خود را از مشرق جود و کرم بر همه اشياء مستشرق فرموده و آن جمال عزّ احديّه را از مابين بريّه خود منتخب نمود و به خلعت تخصيص، مخصوص فرموده لأجل رسالت تا هدايت فرمايد تمام موجودات را به سلسال کوثر بی زوال و تسنيم قدس بی‌مثال تا جميع ذرّات اشياء از کدورات غفلت و هوی پاک و مقدّس شده به جبروت عزّ لقا که مقام قدس بقاست درآيند. اوست مرآت اوّليّه و طراز قدميّه و جلوه غيبيّه و کلمه تامّه و تمام ظهور و بطون سلطان احديّه و جميع خلق خود را به اطاعت او که عين اطاعة اللّه است مأمور فرموده. (9)