رگِ جهان در دست پزشک دانا است. درد را میبیند و به دانائی درمان میکند. هر روز را رازی است و هر سَر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده میشود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته. مردمانی که از باده خودبینی سرمست شدهاند پزشک دانا را از او باز داشتهاند. اینست که خود و همهء مردمان را گرفتار نمودهاند، نه درد می دانند نه درمان میشناسند. راست را کژ انگاشتهاند و دوست را دشمن شمردهاند. بشنوید آواز این زندانی را. بایستید و بگوئید ، شاید آنان که در خوابند بیدار شوند… (1)
ای احزاب مختلفه، به اتّحاد توجّه نمائید و به نور اتّفاق منوّر گردید. لوجه اللّه در مقرّی حاضر شوید و آنچه سبب اختلاف است از میان بردارید تا جمیع عالم به انوار نیر اعظم فائز گردند و در یک مدینه وارد شوند و بر یک سریر جالس. این مظلوم از اوّل ایام الی حین مقصودی جز آنچه ذکر شد نداشته و ندارد. شکّی نیست جمیع احزاب به افق اعلی متوجّهند و به امر حقّ عامل، نظر به مقتضیات عصر، اوامر و احکام، مختلف شده و لکن کلّ مِنْ عِنْدِ اللّه بوده و از نزد او نازل شده. و بعضی از امور هم از عِناد ظاهر گشته. باری به عَضُد ایقان، اصنام اوهام و اختلاف را بشکنید و به اتّحاد و اتّفاق تمسّک نمائید. (2)
و در مقامی حضرت موجود در سبب و علّت اوّلیه سکون و راحت امم و عَمار عالم میفرماید: “لابدّ بر اینست مجمع بزرگی در ارض برپا شود و ملوک و سلاطین در آن مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمایند و آن اینست که دول عظیمه برای آسایش عالم به صلح محکم متشبّث شوند و اگر مَلِکی بر مَلِکی برخیزد، جمیع متّفقاً بر منع قیام نمایند. در اینصورت عالم، محتاج مهمّات حربیه و صفوف عسکریه نبوده و نیست الّا عَلی قَدَر یحفظونَ بِهِ مَمالِکَهُم وَ بُلدانَهُم.
اینست سبب آسایش دولت و رعیت و مملکت. انشاء اللّه ملوک و سلاطین که مرایای اسم عزیز الهیاند به این مقام فائز شوند و عالم را از سطوت ظلم محفوظ دارند. (3)
ای برادر من، شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت سلطان قدم گذارد، باید در بدایت امر قلب را که محلّ ظهور و بروز تجلّی اسرار غیبی الهی است از جمیع غبارات تیرهء علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی پاک و منزّه فرماید و صدر را که سریر ورود و جلوس محبّت محبوب ازلی است لطیف و نظیف نماید و همچنین دل را از علاقهء آب و گل یعنی از جمیع نقوش شبحیه و صُوَر ظلّیه مقدّس گرداند، به قِسمی که آثار حبّ و بغض در قلب نماند که مبادا آن حبّ او را به جهتی بی دلیل میل دهد و یا بغض او را از جهتی منع نماید، چنانچه الیوم اکثری به این دو وجه از وجه باقی و حضرت معانی باز ماندهاند… (4)
ای اهل عالم، همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. به کمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائید. قسم به آفتاب حقیقت، نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد. حقّ آگاه، گواه این گفتار بوده و هست. جهد نمائید تا به این مقام بلند اعلی که مقام صیانت و حفظ عالم انسانیست فائز شوید. این قصد سلطان مقاصد و این اَمَل ملیک آمال. و لکن تا افق آفتاب عدل از سحاب تیره ظلم فارغ نشود ظهور این مقام مشکل به نظر میآید. (5)
ای اهل بها، با جمیع اهل عالم به روح و ریحان معاشرت نمائید. اگر نزد شما کلمه و یا جوهریست که دون شما از آن محروم، به لسان محبّت و شفقت القاء نمائید و بنمائید، اگر قبول شد و اثر نمود، مقصد حاصل و الّا او را به او گذارید و دربارهء او دعا نمائید نه جفا.
لسان شفقت، جذّاب قلوب است و مائدهء روح و به مثابه معانیست از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و دانائی. (6)
هر نفسی الیوم مأمور است که به حکمت و بیان، اهل امکان را به حقّ دعوت نماید و به استقامت کبری بر امر مالکِ اسماء قیام کند، قیامی که او را قعود اخذ نکند و نعاق مشرکین او را مضطرب ننماید. قسم به آفتاب افقِ امر، هر نفسی که الیوم به ذکر و ثنای حقّ، مابین خلق ناطق شد او از قائمین مذکور است و لو در فراش مستریح باشد. (7)
ای عباد، اگر در این ایام مشهود و عالَم موجود فی الجمله امور بر خلاف رضاء از جبروت قضا واقع شود دلتنگ مشوید، که ایام خوش رحمانی آید و عالَمهای قدس روحانی جلوه نماید و شما را در جمیع این ایام و عوالم، قسمتی مقدّر و عیشی معیّن و رزقی مقرّر است. البتّه به جمیع آنها رسیده فائز گردید. (8)
جهد کن که شاید نَفْسی را به شریعه رحمن وارد نمائی. این از افضل اعمال عند غنی متعال مذکور. و به شأنی بر امر الهی مستقیم باش که هیچ امری تو را از خدمتی که به آن مأموری منع ننماید، اگر چه مَنْ عَلَی الاَرْض به معارضه و مجادله برخیزند.
مثل اریاح باش در امر فالِقُ الاَصْباح. چنانچه مشاهده مینمائی که اریاح نظر به مأموریت خود بر خراب و معمور مرور مینماید. نه از معمور مسرور و نه از خراب محزون، و نظر به مأموریت خود داشته و دارد. احبّاء حقّ هم باید ناظر به اصل امر باشند و به تبلیغ آن مشغول شوند، للّه بگویند و بشنوند، هر نفسی اقبال نمود آن حسنه به او راجع و هر نفسی که اعراض نمود جزای آن به او واصل. (9)